- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
خوشا دلی که قرار است بیقرار تو باشد که راه چـاره ندارد مگر دچار تو باشد سپردهام به دلم تا به گرد روی تو گردد که از تو نور بگیرد، که در مدار تو باشد تـنـم قـرار نـدارد مگـر بهپـای تو افـتـد سرم چه فـایده دارد مگـر نثـار تو باشد «در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم» خوشا به محتضری که در انتظار تو باشد چه سالخورده، چه کودک، بزرگ باشد و کوچک عزیز ماست هر آنکس که از تبار تو باشد از آن زمان که فروریخت حرمت تو، بنا شد که هر چه هست در این خاک، سوگوار تو باشد زمانه دشمن جان شد، بهار رفت و خزان شد و مرگ نیز بر آن شد که داغدار تو باشد تویی نشان خداوند بینشان و عجب نیست که بینشانهتـرین آسمان، مزار تو باشد
: امتیاز
|
مدح و منقبت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
دنـیاست چو قـطرهای و دریا، زهرا کی فـرصت جلوه دارد اینجا زهرا؟ قدرش بوَد امروز نهان چون دیروز هـنگـامـه کـنـد ولـیـک، فـردا زهـرا خالـق چو کـتاب خـلقـت انشا فرمود عـالـم چـو الـفـبا شد و مـعـنا، زهـرا طـاهـا و عـلی دو بیکـران دریـایـند و آن بـرزخ مـا بـین دو دریـا، زهرا بـر تـخـت جــلال از هـمــه والاتــر بـر مـسـنـد افـتـخــار، یـکـتــا زهـرا در آل کـسا محـور شخـصـیّتهاست مـابـیـن اَب و بَـعـل و بـنـیـها، زهرا او سـرّ خـدا و لـیـلـةالـقـدر نـبـیست خِـیر دو سرا، درخـت طوبی، زهرا سـرسـلـسـلـۀ نـسـل پـیـمـبـر، کـوثـر سـرچـشـمۀ نـور چـشم طاهـا، زهرا تنهـا نه همین مـادر سبـطین است او فــرمــود نــبـی: اُمّ ابـیـهــا، زهــرا! هـنگـام شـفـاعت چو رسد روز جزا کـافیست برای شیـعـه، تـنـهـا زهرا حیف است «حسانا» که در آتش سوزد آن شیعه که وردِ اوست: زهرا، زهرا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
فقط میخوانمت دریا! که شوری بیکران داری چرا دریا؟ که در قلبت حدودی بیش از آن داری برای رفت و آمدهای اهل آسـمان گـویا به سمت عرش از هر سویِ خانه پلهکان داری تمام روز گردانـندۀ چرخ سماوات است همان دست دعا که شب به سمت آسمان داری دلیل خلقتِ عالم! به خاکِ چادرت سوگند که بیش از آسمان دستی پُر و روزیرسان داری و پشت پردۀ مسجد زبانِ ذوالفـقاری تو تویی که پای دَرسَت، دخترانی خطبهخوان داری اگر در روز محشر هم شفیع کافران باشی چه جای شبهه! چون قلبی به شدّت مهربان داری سرا پا مست میگردد زمین و آسمان وقتی که تو نامِ امیرِمؤمنان را بر زبان داری به شوق «اَشهـدُ اَنَّ عـلیاً حُجـت الله»ت عجب شوقی از آن در سینهات وقت اذان داری تو مقصود خدا از خِلقتی و مادر هستی تو حق مادری بر گردن کل جهان داری منم آنکه کریمی چون تو را در زندگی دارم تو هم آنی که همچون من گدایی ناتوان داری
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آفتاب جلوهات از کهکشانها هم سر است وسـعـت تـابـنـدگـیِ تو تعجـبآور است طبقِ نَصِّ: ما عَرَفنا قَدرَکِ...، اثبات شد: درک شأنَت از شعورِ هر بشر بالاتر است کِسوَتِ اُمِّ اَبیهایی فقط مخصوص توست کیست مانند تو که هم مادر و هم دختر است حول دستاس تو میچرخد زمین و آسمان گردش ایّـامِ ما بر پـایۀ این محور است روح اَسـما را تنـور خـانۀ تو شکل داد نانِ گرمِ سفرۀ سبزِ تو خـادمپرور است مات و مبهوت وقار فاطمیات مریم است هاج و واج اقتدار هاشمیات هاجر است کمترین لطف تو بیش از ظرفیتهای گداست بـخـشـشِ حـدِّ اَقـلـیِّ تـو حـدِّ اکـثـر اسـت بینیازی از فـدکهای زمینی، فـاطمه! در خورِ مهریۀ تو چشمه چشمه کوثر است تکسواریِ تو در صبح قیامت دیدنیست بهترین تصویر در قاب عظیم محشر است سـایۀ روی سرِ ما چـادر خـاکی توست میتوان پس گفت: ایران، زیر چتر مادر است! مادر هر کس که بابایش علی باشد، تویی بچّهشیعه نسل پشت نسل بر این باور است عـالـمی پـابـند تو بود و تو پـابـندِ عـلی کُلِّ فکر و ذکر تو در هر زمانی، حیدر است این شبِ جمعه مرا با خود ببر پیشِ حسین کربلایِ شاه رفـتن، آرزوی نوکر است یک دقیقه گریه کردن بر مصیبتهای تو فیض آن بالاتر از صدها هزاران منبر است ای که روی صورتت گلبرگ هم رد میگذاشت زیر پلکت جای ضربِ سیلی آن کافر است
: امتیاز
|
مدح و منقبت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
گر نگـاهی به ما كـند زهـرا دردهــا را دوا كــنــد زهــرا بر دل و جان ما صفا بخـشد گر نگـاهی به ما كـند زهـرا كم مخواه از عطای بسیارش كآنچه خواهی، عطا كند زهرا بضعۀ مصطـفی بُوَد زآنرو جلوه چون مصطفی كند زهرا خانۀ وحی را، ز رخـسارش رشکِ غـار حَـرا كـند زهرا نه عجب گر به شأن او گویند خـاک را كـیـمـیـا كـند زهرا ایـن مــقـام كـنـیــز او بـاشـد تا دگر خود، چهها كند زهرا! چـهـره پـوشد ز مرد نـابـیـنا تا بـدین حـد، حـیا كـند زهرا در طرفداری از خدا و رسول بـه عـلـی اقـتـدا كـنـد زهــرا روز محشر كه از شفاعت خویش حشر دیگـر به پـا كـند زهرا همچو مرغی كه دانه بر چیند دوسـتـان را جـدا كـند زهـرا چه شود گر زِ رحمت بسیار حـاجـت مـا روا كـند زهـرا؟ چه شود گر که بر «مؤید» هم نـظـری از وفــا کـنـد زهـرا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
گل شـمـّهای از آیـۀ تـطهـیـر تو باشد گر آیـنـه در آیـنـه تـکـثـیـر تـو بـاشـد خود کیستی ای سورۀ کوثر که حسینت تا کـربـبـلا رفـت که تـفـسـیر تو باشد بر سفـرۀ نان و نمکت دست علی هم برداشت نمک را که نمکگیر تو باشد ای دست پُر از پینه ز چرخاندن دستاس عـالم همه در گـردش تـقـدیر تو باشد در خوابِ شهیدان جهان یکّهسواریست کی میرسد از راه که تعـبیر تو باشد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
کنار جانماز از عرش، هر شب میهمان داری میان هر قنوتت تکهای از کهکشان داری ستاره در نمکدان است و قرص ماه، جای نان که هستی که میان سفرۀ خود آسمان داری؟! پدر با بوسه بر دستت؛ نشان داده مقامت را که هستی که ولایت بر همه پیغمبران داری؟! تو را پروردگار از عرش، نازل کرد و گفت ای فرش برای اوج، هجده سالِ نوری را زمان داری! به عشقِ «اَشهَدُ اَنّ عَلی» از خود گذشتی؛ پس تو حقّ زندگی بر گردنِ بانگِ اذان داری نفهمیدند، حرفت را؛ ولی غصه نخور بانو کنار خود کسی مثل علی را همزبان داری اگر چه شاخهات آتش گرفت؛ اما ثمر دادی تو طوبای بهشتی؛ پس یقیناً باغبان داری رکوعِ در نمازت بود، حالِ آخرِ عمرت نفهمیدند، نادانان چرا قـدّ کـمان داری! تو را در خاک، میجویند غافلها؛ نمیدانند که بین لامکان؛ نزد خدای خود مکان داری تو را پروردگار از چشمِ نااهلان نهان کرده سلام ای گنج مخفی که مزاری بینشان داری!
: امتیاز
|
مدح و منقبت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
اگر بال و پرم بخشند بیزهرا نمیخواهم و گر جان و سرم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر روز قیامت از عطش جانم به لب آید شراب کوثرم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر آب بقا ریـزند، بیحـیدر نمینـوشم و گر چشم ترم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر سلمان شوم بیمهر زهرا نامسلمانم خلوص بوذرم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر چون نخل خشکی باشم و از روضۀ رضوان همه برگ و برم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر با آن همه فیض مِنی در ماه ذیحجّه وقوف مشعرم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر با دست جبریل امین پـروانۀ جـنّت به صبح محشرم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر از کلّ سادات ملک بر قـلّۀ گردون مقام برترم بخـشند بیزهـرا نمیخواهم اگر بر مسند شاهی به بام عرش بنشینم هزاران کشورم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر از کثرت اشگ سحر در خلوت شبها دو دریا گوهرم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر دائم بمـیرم وز نفـسهای مسیحایی روان بر پیکرم بخشند بیزهرا نمیخواهم اگر با جام خضر از چشمۀ آب بقا، هر دم حیات دیگرم بخشند بیزهرا نمیخواهم کیام من «میثمم» عمری گدای کوی زهرایم و گر صد افسرم بخشند بیزهرا نمیخواهم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
صعودت بود، هجده سالِ نوری در زمین بودن عروجِ عرش یعنی با امیرالمومنین بودن غبارِ ردّ پایت آسمان را نقشۀ راه است نخی از چادرت میگوید از حبلُالمَتین بودن بگو از خاطراتِ قدسیات؛ از دفترِ لولاک بگو از سالهای با خدایت همنشین بودن بگو از رازِ زهرا بودنت؛ از زینتُاللّهی بگو یعنی رکابِ آفرینش را نگین بودن نمیفـهـمیم حتی معنی پائـینتـرینها را چگونه شأن تو میگوید از بالاترین بودن هوای همنشینت هر دَم از فردوس میگوید گلِ سجّادهات از رازِ فردوسآفرین بودن که میگوید پس از ختمِ رُسُل وحی از زمین پَر زد؟! بگو از روزها همصحبتِ روحالامین بودن بخند ای دلخوشیهای علی آیاتِ لبخندت! نمیآید به نورِ چهرهات اندوهگین بودن قنوتِ خستهات عَجّل وفـاتی میبرد بالا گریزان است مرغِ عرش، از روی زمین بودن
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
زنی از خاک، از خورشید، از دریا قدیمیتر زنی از هاجـر و آسیه و حوا قـدیـمیتر زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمیتر زنی از نیّت پـیـدایِـش دنـیـا، قـدیـمـیتر که قبل از قصۀ «قالوا بلی» این زن بلی گفتهست نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفتهست ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه به سوی جانمازش میرود سلانه سلانه شبی در عرش، از تسبیح او افتاد یک دانه از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه نشانْد آن دانه را در آسمان، با گریه آبش داد زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد زنی آنسان که خورشیدست سرگرم مصابیحش که باران نام او را میستاید در تواشیحش جهان آرایه دارد از شگفتیهای تلمیحش جهان این شاهمقصودی که روشن شد ز تسبیحش ازل مبهوت فردایش، ازل حیران دیروزش ندانمهای عالَم ثبت شد در لوح محفوظش چه بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا ازل زهرا، ابد زهرا، قَدَر زهرا، قضا زهرا شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا چه میفهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا! مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم مدام او وصله میزد، وصلۀ دیگر بر آن چادر که جبرائیل میبندد دخیل پَر بر آن چادر ستونِ آسمانها میگذارد سَر بَر آن چادر تیمّم میکند هر روز، پیغمبر بر آن چادر همان چادر که مأوای علی در کوچهها بودهست کمی از گرد و خاکش، رستخیز کربلا بودهست غمی در جان زهرا میشود تکرار در تکرار صدای گریه میآید به گوشش از در و دیوار تمام آسمانها میشود روی سرش آوار که دارد در وجودش روضه میخواند کسی انگار برایش روضه میخواند، صدایی در دل باران که یا أُماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان خدا را ناگهان در جلوهای دیگر نشان دادند که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند صدای گریه آمد، مادرم میسوخت در باران برای کودک خود پیرُهن میدوخت در باران
: امتیاز
|
مدح و منقبت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
واپسین موقف معراج حقیقت زهراست سرّ تـوحـید در آئـیـنه غـیرت زهراست روح آدم، شـرف خـاتـم، دردانـۀ غـیب ذات عصمت، نفس صبح قیامت زهراست خشم و خشنودی حق، غایت پاداش و جزا رایت رحمت و تمهید شفاعت زهراست به عـبـادت نـرسـد عـادت دیـنـداری ما گر ندانـیم که معـیار عـبادت زهـراست مـنـشأ بود و نـبـود، آیـنـهپـرداز وجـود وحدت غیب و شهـودِ احدیت زهراست در نمازی که وضویش بود از خون جگر قـبلـۀ باطن اربابِ طـریـقـت زهـراست نه هـمین اُمِّ ابـیـهـاست به تـقـدیم وجـود شخص روحالقدس و شأن ولایت زهراست جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه سرّ سرمستیِ هفتاد و دو ملت زهراست غایت سیر وجـود است رسیدن به علی غایت سیر علی هم چو بدایت زهراست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
فـقـير بانـويیام كه غـنـیِّ بالـذات است همان زنى كه كرم از كرامتش مات است فقـط نه ما كه براى پـيـمـبران، محـشر مـدال فـاطـمـيـون مـايۀ مـباهـات است بـبـين ولايت او را به سـيزده معـصوم بگو كه حضرت زهرا بزرگِ سادات است عليست حق و مع الحق همان مع الزهراست براى فـاطـمـه او لايـق مـواسـات است سه جـمـلـه خـطـبـۀ او افــتـخـار آل الله سـه آيـه كـوثــر او آبـروى آيـات است عـيار خـطـبۀ زهـرا فـراتر از انجـيـل دو خط فضيلت زهرا، وراى تورات است دخيلِ حُرمت تسبيح فـاطـمهست، نماز كه واجبات، گهى گـير مستحبّات است نـصـيب دوست او بـهـترين تحـيّـات و نصيب دشمن او بدترين مجازات است چه بانويى! حَسَنيناش گرسنه خوابيدند ولى براى فقيران به فكر خيرات است نـوشـتهاند كه بعـد از شهـادتـش حـتـی نگـاه مـادرىاش دستگـير اموات است
: امتیاز
|
مدح و منقبت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
من یکی از نوکران همسر حبل المتـینم خادم و خدمتگزار دخت ختم المرسلـینم بهر توصیف صفاتش امشب از لطف الهی شعـلهور شد آتش خامـوش نطق آتـشینم کیستم من تا که لب بر مدحت زهرا گشایم من کجا و شرح وصف آن نگار نازنینم گوش کن تا گویمت از وصف زهرا داستانی تا بدانی من نه تنها عـاشق آن بیقـرینم دوش اندر خواب دیدم مجمعی از خیل ذرات هر یکی میگفت شرح وصف او را اینچنینم عرش گـفتا من شدم میعـادگاه دوستانش فـرش گـفـتـا زادگاه و مهـد آل طاهرینم ماه گفتا من به پیش حُسن رویش شرمسارم شمس گفتا من هم از نور جمالش شرمگینم زهره گفتا ذرهای از پرتو زهرای اطهر هست کافی تا که از خورشید بالاتر نشینم مشتری گـفتا چه کالایی بهتر از ولایش من خـریدار چنین کالای رحـمت آفرینم باد گفتا من نوازش مینـمایم گـیسوانش با شـمـیم جـانـفـزایم، با نـسـیم عـنـبـریم خاک گفتا افتخارم بس که از لطف الهی با چنین دُرّ سمـینی تا قـیامت هـمنـشیـنم آب گفتا شأن من بالاتر و برتر از اینهاست چونکه از روز ازل مهریۀ ان نازنـیـنم ناگهان آتش زبان بگشود و گفتا روز محشر دشمنانش را بسوزانم که من خواهان اینم لاجرم از خویش پرسیدم که ناگه زامر ایزد در جوابم یکصدا گفتند هر عضوی چنینم عقل گفتا ماتم از نـور جـمال بیمـثالش عشق گفت از خرمن مهر ولایش خوشه چینم چشم گفتا چشم امیدم بود بر سوی زهرا کو بود پشت و پناه ومونس و یار و معینم دست گفتا دست از دامان زهرا بر ندارم تاکه دستم را بگیرد روز سخت واپسینم فاطمه ای بضعۀ خیرالورا ای دخت احمد گوشۀ چـشمی بما کن ای گل ناز آفرینم روز و شب دم از ولایت میزند( ژولیده) از دل تا برات خود بگیرد این دل محنت قرینم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
شـرح خـیـرالـعـمـل ولایت توست زنــدگــی وامدار خـلـقـت تـوسـت ای مــعـــمــای آفــریــنــش کـه... قبل هر نـور، نـور رحمت توست ای قـدیــمـیتــریـن بــهـــار خــدا هر چه دارد زمین به برکت توست بـیـشـتــر از هــزار اقـــیـــانــوس شرح یک قطره از سخاوت توست جـمـلـههــا کـوچـکانـد وقـتـیکـه صحبت از عزّت و کرامت توست بـه نـمـازت؛ نـمـاز زیـنـت یـافـت بسکه محـض خـدا عـبادت توست چـه نـیـازی بـه سـیـم و زر داری عشق حـیـدر شکوه ثروت توست چـه مـقــامــی بــرای جــبـرائـیـل بهتر از اینکه پای صحبت توست از کـمـالـت شـرف کـمـال گـرفت شـرفـی کـه غـبـار عـفّـت تـوسـت بـی نـظـیـر خــدا چــه اعــجـازی در قـنـوت پُـر از لـطـافـت توست گوشـه چـشـمت چه میکـند بیبی فضه یک گوشه از صناعت توست تو مـگـر روز حـشـر دیـده شـوی چون قـیـامت فـقـط قـیامت توست افـــتــخــار بــزرگ اهــل الـبـیـت به تـو و آیـههـای عـصمت توست مـا به نـامت هـمـیـشـه حـسـاسـیـم این هم از لطف بینـهـایت توست بـهـتـریـن احـتــجــاج بـر حـقِ مـا صحـبت از نـحـوۀ شهادت توست قـبـر پـنـهـانی تو چون خـورشـیـد ســنــد مـحـکــم بــرائـت تــوسـت
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
وقـتـی خـدا بـنـای جـهـان را گـذاشـتـه در روح تـو سـخـاوت دریـا گـذاشـتــه آنقـدر سربـلـنـد و شـریـفی که از ازل در طـالـع تـو، لــیـلـۀ اســرا گـذاشــتـه بیهـوده نیست اینکه دری از بهشت را تـنـهـا بـرای خــاطـر تـو وا گـذاشــتـه روز نخست، از تو چه پنهان که آفتاب ردّ تــو را در آیــنــههــا جـا گـذاشــتـه خوشبخت، آن زنیست که در طول زندگی پا جـای پـای حـضرت زهـرا گـذاشـته
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
در سِلک ما معراج رفتن پر نمیخواهد مؤمن پری بهتر ز چـشمِ تر نمیخواهد با اشک وقـتی حاجت ما را روا کردن گریهکـنت، مشکلگشا دیگر نمیخواهد خاکِ حسیـنـیه برایِ شاعران کافیست از تو نوشتن، جوهر و دفتر نمیخواهد ذاتِ تو را تـمثالِ اعـطـیـنـا بیان کردن تفـسـیرِ دیگـر سـورۀ کـوثـر نمیخواهد با دیـدنِ رویِ تو با خود روبرو میشد آئـیـنهای بعد از تو پیـغـمـبر نمیخواهد نورِ وجودت را علی از قـبل خلقت دید این مدعا شاهد ازین بهـتـر نمیخـواهد وقـتـی دعـایِ تو نـگـهـدارِ عـلـی بـاشد دیگر سپـر را فـاتـحِ خـیـبـر نمیخواهد نـانِ تو، خـادم پـرورِ بـیـتِ یـدالله است نانی به جز این سفره را قنبر نمیخواهد ذرّاتِ رویِ چـادرت حـکــم طـلا دارد تا گرد و خاکش هست فضه زَر نمیخواهد چادر نمازت سایهسارِ مُلکِ سلمان است جز سایۀ امنِ تو این کـشور نمیخواهد این نسلِ سوم خوب در پیکار ثابت کرد حرفِ دفاع از دین که باشد، سر نمیخواهد این انقلابِ فاطمی چهل سال ثابت کرد جز نسلِ زهرا و علی، سَروَر نمیخواهد چهل سال جنـگـیـدیم پایِ پـرچـمِ زهـرا فرزند جز خونخواهی مادر نمیخواهد تمار اگر باشی به رویِ دار خواهی گفت حرفِ ولایت را زدن مـنـبر نمیخواهد نجّار کاش از ابتدا بی میخ، در میساخت هرگز کسی اینگونه دردسر، نمیخواهد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
صبح و ظهر و شام اگر که دیدۀ عاشق «تر» است فاش میخواهد بگوید از همه عاشقتر است وصل یعنی سوختن، زیرا که در آغوش شمع سرنوشت اکـثر پروانهها خاکستر است در لغت «اُم» میشود: «ریشه» بلاشک باطـناً معنی «اُمّ اَبـیهـا» «ریشۀ پیغـمبر» است او به هجده نام هجده سال هجده جلوه کرد او دو تا نُه سال سِیرِ مصطفی و حیدر است ما مقام چادرش را هم نمیفهـمیم، چون سنخ و جنس ساتر و مستور از یکدیگر است ما نمیدانیم خـیر و شرّمان را هیچوقت آنچه را زهرا برای ما بخواهد بهتر است هر کجا خیر کثیرش هست، ابتر کامل و هر کجا خیر کثیرش نیست، کامل ابتر است وای از حال عـلی و وای از حال عـلی هرچه میشوید دوباره لک خون روی در است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
ایکه پیش از خلقت خود امتحان پسدادهای از ازل -آری- برای سـوخـتن آمادهای “بَضعَةٌ مِنّی” شدی یعنی خودِ پیغمبری شأن تو این نیست که تنها پیمبرزادهای “بَضعَةٌ مِنّی” شدی یعنی تو هم روز اَلَست اولین فـردی که فریاد “بَلَی” سر دادهای فوق عصمت، فوق باور، فوق درک انبیا فوق هر تعریفی و توصیف، فوقالعادهای ایکه عرش از چادرت حاجت تمنا میکند از چه سرکردی جهان را با حصیر سادهای؟ درد پهلو، زخم بازو داری اما همچنان با قـنوت گـریههـایت بر سر سجـادهای مـادر سـادات! تـنـهـا مـادر سـادات نـه مـادر دلـسـوز هـر مـرد و زن آزادهای بغض تلخی در گلوی ماست تا روز ابد از همان روزی که تو در بسترت افتادهای لیلة الـقـدر انتـظـار دیـدنت را میکـشد مطلعالفجـر تمـاشـایی! کجای جـادهای؟
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
میدهد بر جسم عالم؛ جان، گلِ یاس نبی با خودش میآورد بـاران، گلِ یاس نبی آمد و زد سورهٔ کوثر به دستش بوسهای عـطـر نـابی داد بر قرآن، گلِ یاس نبی شد پیمبر عاشقش، پیچیده شد طومارِ جهل داد بر دخـتـرکُـشی پایـان، گلِ یاس نبی در حضورِ مرد نابیـنا حجابش حفظ شد اسـوهٔ زنهـای با ایـمـان، گـلِ یاس نبی مـادر آل کـسـا، میگـشـت دور پـنج تن پنج تن را کرد جـاویـدان، گلِ یاس نبی میدوانَد ریشه در توحـید هنگـام سجود میبـرَد دل از خـدا آسان، گلِ یاس نبی شد گـلـستان عـالـم بالا شبی که با وقار بست با شاه نجـف پیـمان، گلِ یاس نبی خـواست با دست امام مـنـتـقم پیـدا شود شد اگر که مرقدش پنهان، گلِ یاس نبی!
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
در حریم خانه ماندی اعتکاف این است این سوی مسجد شعلهور رفتی، مصاف این است این خطبۀ تو واژه واژه ذوالفقار دیگریست جلوۀ آن تیغ پنهان در غلاف، این است این از امام از کعبه گفتی، بستی احرام دگر بیامان دور علی گشتی! طواف این است این رو گرفتی پیش نابیـنا، حـیا آن است آن نیمهشب تابوت میخواهی، عفاف این است این میرسد روزی که چشم آسمان روشن شود بر مزارت کعبه میگوید مطاف این است این
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بـاغ اعـتـبـار یافـت ز سـیر کـمـالیات گل درس میگرفت ز اوصاف عالیات هفـت آسـمان، مسخّـر عـرفـان ناب تو هـفت آسـمان، محـیط شهـود جلالیات شب افـتـخـار داشت تـمـاشا کـند تو را در لـحـظـۀ نــمـاز، در اوج زلالـیات با عـطـر جـانـماز تو تکـریم میشـوند صدها فـرشـته بـال زنان در حـوالیات مـیرفـت آبـروی تـجـمّـل مـیان خـاک تا شهـره شد حکـایت ظرف سـفالیات ای شهر پر ز آینه، ای خانه خانه نور مـا نـیـسـتـیـم عـاقـبـت آیـا اهـالـیات!؟ نسل تو چشمه چشمه در آفاق جاری است کـوری خــصـم طـعـنـهزن لااُبـالـیات امّا توان حـضرت خـورشید را گرفت صـرف تـصـوّر ســفـر احـتـمـالـیات! حالا ز غـم تهیست دلِ از صفـا پُرَت از یاد تو پُر است ولی جای خـالیات!
: امتیاز
|